های تو!ی وقتای میگم میرم که تو بگی نرو!بی انصاف من برای تو دل کندم ازهمه!اما حالافقط دارم تاوان پس میدم!تاوان تمام لحضه های که همه روپشت سرگذاشتم تابه توبرسم!رسیدم اماقصد حرکت نداری!تو تنها هدفت سقوط من بود!

 
هیچ هیچ هیچ...

 چه کسی باورمیکندمرا!!!چه کسی راضی میشود مرا بپذیرد!!!مرابگو!!!برای که مینویسم !چه فرقی میکند!هیچکس درد های سینه مراباورنمی کند!برای که مینویسم؟برای این دنیا واهالیش؟همه خوابن!

هیچ هیچ هیچ ...

 انقد پیر شده م که توان آرزو کردن ندارم!نای شانه بر ذلف زدن راندارم! ازمن گذشته آهنگ های شاد راگوش دهم!هرچه باشد ی پایم لب گورست!!!آینه اتاقهاراجمع کردم تاگول نزند مرا!آنها مرا 30ساله نشان میدهند!شناسنامه ام راپنهان کردم درصندوقچه تاکسی بو نبرد من تنها 21ساله هستم!!!تنها21سال اما بی وقفه می تازد این غم رم کرده من!رم کرده ومی تازد دروجودم!رام نخواهد شد!من تنها توانم اینست!که از گستاخی وآزادیش لذت ببرم!!!تنهاگوشه ی بنشینم به تماشا هیچ هیچ هیچ...

انقد دلم قشنگ گرفته!که باریتم آهنگ عروسی همسایه هم میشه گریه کرد! هیچ هیچ هیچ 

خدایاکاش بدانم آخرتی نیست! نه قصد ظلم کردن راندارم!فقط میخواهم شاه رگ دستهایم بر لبهای تیغ بوسه بزند! هیچ هیچ هیچ ...

انقد تهی شدم از خودم که هرچه روزی آرزویم بود را حالا رهای میخواهم از بندبودنشان؛زود احساس پیری میکنم مثل کسی که تمام خوشی ها راسپری کرده باشد وحالاگوشه ی برای کز کردن وخلوت باخود میخواهد؛تنهاچیزی که نیاز دارم سفرست فقط سفربه سکوت به تسکین دهنده این من تهی ؛این روح سرگردان هیچ هیچ هیچ 

تعداد صفحات : 9